میکنم فخر و مباهات به ایرانیِ خویشاز مسلمانی و از بودنِ شیرانی خویشماندهام سخت دچار غمِ پنهانیِ خویشبا کسی نیست
بگویم ز پریشانیِ خویش هر شکستی که به هرکس برسد از خویش استنتوان کرد بیان وسعتِ نادانیِ خویشحرفهایی به دلم مانده بگویم یا نهکه چهها میکشم از اینهمه حیرانیِ خویشیوسف افتاد به زندانِ زلیخا لیکناین منم همچو زلیخا شده زندانیِ خویشگرچه گفتند که شهنامه خوش است آخرِ آننگران هستم از آن لحظه ی پایانیِ خویشبه دبستانِ ادب پای نهادم (عاصم)تا کنم یاد ز یاران دبستانیِ خویشمحمد شیران (عاصم اصفهانی) + نوشته شده در شنبه ۲ دی ۱۴۰۲ ساعت توسط گل سرخ | اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 22:33